بی بلُم

بی به گویش بندری یعنی برای و بل به گویش بندری یعنی یار و بی بلم یعنی برای یارم

بی بلُم

بی به گویش بندری یعنی برای و بل به گویش بندری یعنی یار و بی بلم یعنی برای یارم

برای بچه های بد

 

بی شک زمانی که نامی از دختران فراری به میان می آید در ذهن بسیاری از آدمهای بر ساحل نشسته، شاد و خندان این عبارت نقش می بندد:

"بچه های بد"

...

"مرکز مداخله در بحران آسیب های اجتماعی استان هرمزگان"

اگر با او ملاقاتی نداشتم شاید هیچ گاه حرفهایش را از بین حوادث روزنامه یا کتاب ها باور نمی کردم.

دختری 13 یا 14 ساله که پوستش گواه بومی بودنش داشت. این چند سال از عمر خود را در یکی از روستاهای استان هرمزگان گذرانده بود.

او در آن مرکز از بین دختران دیگر اعلام آمادگی کرده بود با من از زندگیش بگوید.

...

پا را بی هدف بر سنگفرش خیابان می کشید. از آینده تصویر روشنی نداشت ولی گذشته تاریک و سیاهی پشت سر نهاده بود.

پدر پیر از راه گدایی شکم او و خواهرانش را سیر می کرد و برادری که همیشه از او می ترسید. برادر برایش غولی بود.

غولی که اعتیاد نتوانسته بود جای خالی زنش (بعد از خرد کردن بینی زن ، مرد را ترک کرده بود) پر کند. شاید برادرش از جنس زنان بیزار بود، پس تنها کسی که به راحتی می توانست عذاب دهد و کسی مانعش نشود او بود.

دیشب به این نتیجه رسیده بود که ماندن جایز نیست. از روستا به جزیره قشم گریخته بود.

در همین فکر بود که ماشینی جلوی پای او ترمز زد و مامورین اصرار کرده بودند سوار شود. او را به اتاقی تنگ و تاریک برده بودند، از او پرسیده بودند چرا به این جزیره آمده است؟ جرات نداشت راست بگوید پس به دروغ گفته بود پدر و مادرم را گم کرده ام.

شب را در بازداشتگاه گذرانده بود و او مریلا را در آنجا دیده بود.صادقانه همه چیز را به مریلا گفته بود و مریلا هم به او گفته بود به خانه ما بیا، خانه ما بزرگ است و من بجز مادرم و خواهرانم کسی آنجا نیست.

او هم اعتماد کرده بود به همین سادگی! خیلی بچه تر از همه حرفهایی بود که می گفت!

...

صبح که رفتم دادگاه به قاضی گفتم من تو خیابون قدم می زدم منو بی گناه گرفتند.(مریلا یادم داده بود)

به مریلا هم هفتاد ضربه شلاق زدند!اونو با پسری گرفته بودند.(بچه تر از این بود که بداند چه جرمی مجازات هفتاد و چهار ضربه شلاق را دارد!)

ما رو آزاد کردند.

بعد من با مریلا با هم به ترمینال بندرعباس اومدیم.تو ترمینال هم ما رو گرفتند و به بازداشتگاه بردنمون.روز دادگاهی مریلا گفت:خواهرش زن دایی من است.پدر و مادرش به خونه ما تو تهران رفتند ما هم می خواهیم به اونجا بریم.

ما رو هم آزاد کردند و نامه ای دادند که تو ترمینال اذیتمون نکنند!

به تهران که رسدیم مریلا تو خونه ای رفت و مرا بیرون گذاشت.بعد از چند لحظه اون اومد و گفت: بیا!

راست می گفت مادر خیلی پیری داشت و چند تا خواهر همسن و سال من!

شب اونجا بودم تا اینکه سروکله ی چندین مرد پیدا شد و یکیشون اومد سراغ من...

به اینجا که رسید خیلی آرام ولی با کمی ناراحتی گفت: خرابم کردند...!!!

...

 

عکس تزیینی است

 

 

احساس وحشت کردم. حالت تهوع داشتم ولی خونسردیم را حفظ کردم. او خیلی بچه بود. آنقدر که به گمانم تا آن لحظه نمی دانست چه چیز باارزشی را از دست داده است.

...

چند روز اونجا بودم بعد یه روز مریلا گفت بیا بریم پارک، با هم رفتیم پارک و اونجا به من گفت:من می رم دستشویی بعد از اون دیگه ندیدمش!

من خونه اونها رو بلد نبودم.روی نیمکت پارک گریه می کردم که چند تا ماموراومدن سراغم و منو بردن بهزیستی تهران و الانم که اینجام!

می ترسم برگردم خونه مون، برادرم حتما" منو می کشه!

...

خیلی از ما از کلمه فرار تعبیر بدی داریم.ولی اگر همین کلمه همراه با فرار از گناه، فرار از فقر، فرار از ضرب و شتم، فرار از بی آبرویی، فرار از تنهایی و بی کسی همراه باشد آیا باز هم چنین فکری خواهیم کرد؟!

آیا وجود زن و مردی تحت عنوان پدر و مادر در زیر سقفی به نام خانه می تواند رابطه ای گرم و صمیمی و سالم را به نام خانواده بنا کند! که حال اگر دختر و یا پسری از جمع آنها بگریزد برچسب فراری تا آخر عمر به یدک بکشد؟

بر اساس گزارش محرمانه ای که ظاهرا"چندی پیش از سوی معاونت پرورشی وزارت آموزش و پرورش منتشر شده است، علاوه بر افزایش بی سابقه تعداد، کاهش متوسط سن دختران فراری در ایران هم اکنون به حداقل نه سال رسیده است.

به هر حال هشداری جدی و فاجعه ای بزرگ در حال رخ دادن است:

سن فرار دختران رو به کاهش است!

و به گفتهٔ مدیر کل دفتر آسیب‌های اجتماعی در ایران حدود ۸۰ درصد دختران در ۲۴ ساعت اول بعد از فرار مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند.

صدها دختر در طی یک روز در همین خیابانهای شهر بندرعباس سرگردان هستند! آماری که پارسال از سوی سازمان بهزیستی استان هرمزگان منتشر شد.

در فصل تابستان تعداد دختران فراری افزایش پیدا می کند!!!

بدون ریشه یابی کردن این معضلات، دادن این آمار و ارقام ها چه دردی را دوا می کند.

براستی کاری بس بیهوده است...

...

 

نظرات 16 + ارسال نظر
رامی چهارشنبه 21 شهریور 1386 ساعت 21:11 http://www.dehtal.com

اسف...

[ بدون نام ] چهارشنبه 21 شهریور 1386 ساعت 21:16 http://khishtan.blogsky.com

چیزهایی را که گفتی تا حدی درست است اما سعی کن به این مسئله از بالا نگاه کنی تنها احساسات را به این قضیه وارد نکنی به چیزی مثل این هم می توان گفت حماقت و هم می توان گفت ساد گی و باز هم فرار بدتر ین راه حل و ناپختگی و فقر فرهنگی و عدم مسئولیت جامعه نسبت به دختران و هزاران مسئله که مسبب تمام آنها مسئولینی هستند که سینه چاک می کنند و جیب هایشان را چاق می کنند و ما بازهم می بینیم دختران وپسران فرار را امروز فردا و فردا های دیگر

یه همکار پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 04:14

سلام امروز تنها روزی بود که از اول تا اخرش رو خوب خوندم و به یاد یه وبلاگ نویسی افتادم که با نوشتن خاطرات دختران فراری به نوشتن وبلاگ نویسی مهر پایان زد. او دیگر ادامه نمی دهد. موفق باشید

ماه لی لی پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 08:50

درود ...دست روی دردی گذاشتی که ....با نظر دوست عزیز کاملا موافقم....

بنگری پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 09:42 http://www.bangeree.blogsky.com

سلام معصومه جان،
خیلى متاثر شدم ... حزن آور بود .
نبود کانون گرم خانواده ، فقر و تنگدستى ، لا ابالى خانواده ها نبود کانونهایى براى سرپناهى این قبیل دختران موجب مى شود این معضلات ریشه اش روز به روز گسترده تر شود . ولى در عین حال دختران باید از این بیشتر مراقب رفتار اخلاقى خود باشند باید بدانند که یک دختر فرارى منزلت خاصى در بین افراد نخواهد داشت ، انسانهایى که ترحم انسانیت از قلبشان بریده شده ... پس همان ذلت خانواده و تحمل خوارى بهتر از داغ فراموش نشدنى است . و در اخیر سادگى هم حدى دارد .
موفق باشى

بندرجاسک-فرزاد بادروج پنج‌شنبه 22 شهریور 1386 ساعت 21:02 http://www.jaski.ir

سلام. قبلنا میگفتن فلان دختر ۲۰ و چند ساله فرار کرده.
سال بعدش گفتن فلان دختر ۲۰ ساله فرار کرده.
سال بعدش امار دادن فلان دختر ؟+۱۰ ساله فرار کرده.
همینجوری امار میدادن و به افزایش امار اوجه نمی کردن.
الان هم امار و سن فرار داره به پائین ۱۵ میرسه و خدا نکنه از این پائینتر بیاد و الا باید خانواده ها بجای رفتن به دنباله درس و مدرسه دختراشون باید به دنبال مراکز فساد و فحشا ها بگردن تا دختراشون را از اونجا بیارن بیرون و البته هیچ خانواده ای بعد از فرار دخترش به دنبالش نمی گرده چون اونو مایه ننگ میدونه.

سلام
متاسفانه با نظرتون موافقم، بهمین علت دختری که فرار بکنه اگه راه برگشتی هم بخواد نمی تونه برگرده و خیلی ها تا غرغره تو فساد می روند.
من می گم باید خانواده ها و روابط بین آنها تقویت بشود، باید به پدر و مادران آموزش داده شود که دختری که به سن بلوغ می رسد در بدترین شرایط روحی و روانی است.
به نظر من نگاهی که به زن در جامعه امروز می کنند همان نگاه گذشته هاست.
بسیاری از مادران هنوز گفتن بسیاری از مسائل زنانه را به دختران خود لازم نمی دانند و دختر به هم سن و سالان خود گرایش پیدا می کند...
درد زیاد است...
ممنونم

مهرگان جمعه 23 شهریور 1386 ساعت 02:25 http://bandarmehr.blogfa.com

هر روز صبح در گوشه‌ای از صحرای آفریقا غزالی از خواب بیدار می‌شود. غزال می‌داند که در آن روز باید چالاکتر از همه درندگان تیزرو باشد و گرنه مرگ، او را خواهد بلعید.

در گوشه‌ای دیگر از این صحرا هر روز شیری از خواب بیدار می‌شود که می‌داند باید یکی از آهوان تیزپا را به چنگ آورد وگرنه باید منتظر مرگ باشد!

سنگار جمعه 23 شهریور 1386 ساعت 06:52 http://nematollah.blogsky.com

سلام
واقعآ باید در زمینه آسیب شناسی اجتماعی مسولین فرهنگی توجهات ویژهای بکنند.
سرنخ پنهان رو هم بخونید...

انبا میناب جمعه 23 شهریور 1386 ساعت 22:35 http://ambaminow.blogfa.com

سلام

متاسفانه گاهی اوقات خانواده هم موجب فراری شدن فرزندان می شود واقعا باید در تربیت فرزند بعضی از آذادیها را نادیده نگیریم....

ممنون از حضورت در میناب....

موفق باشی

سیخور شنبه 24 شهریور 1386 ساعت 01:28 http://www.hormoodar.blogsky.com

سلام دادای گل..
وبلاگت روز به روز پر محتواته ابودن و دلیلش هم باید توی مغز نویسندش جویا بشیم که روز به روز خودش پیشرفت اکردن...خیلی خوشحالم که بانوی فرهیخته ای مثل شما همشهریمن....رمضونت مبازک و خدا یارت..
راستی با نامه نازیلا به غلام به روزم...

لیلی شنبه 24 شهریور 1386 ساعت 12:42 http://archi85.blogsky.com

سلام وبلاگ قشنگی داری به ما هم سر بزن اگه اهل معماری هستی...

بلوچی شنبه 24 شهریور 1386 ساعت 14:04 http://parparook.blogsky.com

چه می شود گفت................

ابراهیم شنبه 24 شهریور 1386 ساعت 21:51 http://inja-anja.mihanblog.com

با سلام ... اول اینکه این درد مکرر و این زخم کهنه دارد عجیب ریشه می دواند! افسوس بخوریم؟ فریاد بزنیم؟ ...
به که بگوییم این معضل را که خود نتیجه ی مسایل دیگر و ریشه ی مشکلات بیشمار دیگری است؟!
دوم اینکه وبلاگ شما را با جازه لینک کردم. موفق باشی

علی یکشنبه 25 شهریور 1386 ساعت 10:46

سلام
دوستان در یادداشت های خود به برخی مسائل اشاره نمودند والبته به مسئله تربیت هم اشاره شده بود . اما ...
ابتدا از خودم گلایه می کنم که پدر چند فرزندم ولی تا کنون چهارتا کتاب در خصوص روش برخورد با فرزند و تربیت آنان نخوانده ام . همسرم از من بدتر . شاید ما به یمن دانشگاهی بودنمان اندکی بهتر از والدین خود باشیم ولی باور کنید سواد تربیت کردن فرزند را نداریم و بهتر بگویم که کاملا؛ بیسوادیم
می دانید چرا ؟
آخر در کتاب شیمی و فیزیک و مدیریت و جغرافی ....
چیزی در زمینه فرزند و تربیت آن نیست
پس باید خود به مطالعه برخیزیم و دیگران را هم به آن دعوت کنیم
آگر کاندیدای ریاست جمهوری شوم حتما؛ با این شعار می آیم
:: کتاب در سفره های مردم ::
باور کنید که برای جامعه ما از آب و نان واجب تر است .

لیلی یکشنبه 25 شهریور 1386 ساعت 23:20 http://archi85.blogsky.com

سلام منتظر به روز شدنم نباش به روزم بیا...

آدم دات کام جمعه 30 شهریور 1386 ساعت 17:16

به ماهم سربزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد