بی بلُم

بی به گویش بندری یعنی برای و بل به گویش بندری یعنی یار و بی بلم یعنی برای یارم

بی بلُم

بی به گویش بندری یعنی برای و بل به گویش بندری یعنی یار و بی بلم یعنی برای یارم

برای شب حنابندانش

 

 - شب حنا بندانشه جانی حنا بندانشه!

گر می گیرم، بهتم زده، بهش قول داده بودم برقصم، ولی نمی رقصم!

- اگه حنا نباشه سایه خدا می بندم!

بهش قول داده بودم دستمال بازی کنم، ولی نمی کنم!

 بهش قول داده بودم وقتی شب حنابندان می خوانند گریه نکنم ولی گریه کردم!

 

...

 

- فاطمه، فاطمه دوستم رو می گم هفته بعد عروسیشه!

- اِ به سلامتی، خوشبخت بشه!

...

 

تلفنم زنگ می خوره، تلفن خانه فاطمه ایناست.

- جانم فاطمه!

- عروسی فاطمن! مگه نتی!

عروسی فاطمه نیست، صدای... نه ...صدای فاطمه نیست ....

ضجه می زد،خواهرش شعر گفت! چه زیبا! تشبیه جالبی بود، استعاره!

حنا، گشته، عود، نقل، شکلات، کیکنگ زنان بندری، عروس، حمام، شلوغ، داماد و من!

منم شعر گفتم!

سدر، کافور، کفن، مرده شور، حلوا، ضجه، میت، تشیع جنازه!

 

...

 

خبر به سادگی یک شتر بود. آری شتر!

شتری که با ماشین عروس و داماد در جاده بندرعباس-میناب تصادف! یعنی می شود گفت تصادف! یا برخورد کرده بود.به سادگی، عروس جان سپرده بود.

فقط یک هفته به عروسیشان مانده بود و آنها برای مقدمات عروسی به روستای جلابی رفته بودند.

 

...

 

الان اتـوبان شده است. جـاده بندرعباس-مـیناب را می گویم. یعنی خـطر تصادفات را کمتر کرده اند؛

 ولی خطر دیگری به این جاده اضافه تر شده است به نام شتر!

استانی با 000/15 نفر شترهای سواری!

زمان های نه چندان دور که جاده اصلی اتوبان نبود، جاده از کنار روستاها می گذشت.

شاید فقط خطر یک شتر عصبانی وجود داشت که از خانه ی یک روستایی(جلابی، دهنو،درتوجان و حسنلنگی) فرار کرده بود و به سمت ماشین تو می دوید.

 ولی امروز اتوبان از پشت روستاها می گذرد و امروز خطر کاروانهای صدنفری شتر وجود دارد.

کافی است اول صبح یا به قولی صبح الطلوع یا دم غروب از آن اتوبان بگذری، شاید بیشتر از صدتا از این نفرات مغرورکه به نظر می رسند همیشه آدامس می جوند برخورد کنی که با شتربان خود برای چرا به جاهای خوش آب و علف می روند یا برمی گردند!

شترهایی که در هیچ کتاب روانشناسی علت رفتار و عکس العملهای نامعقول آنان را نخوانده ای.

بعد از دیدن کاروانهای صد تایی یا نفرهای خانوادگی، اگر به حرمت شتربان، ندادن دیه یا رحم کردن به جوانی خود ماشین را متوقف کرده ای، باز هم از ترس غیرقابل پیش بینی بودن رفتارشان به سختی نفس می کشی!

                                                         

              خطر             خطر            خطر               خطر                     

 

 

نمی دانم افتخار دیدن آنها را در این جاده اصلی از نزدیک داشته اید یا نه؟

به جرات می گویم بیشتر اوقات شترهای عصبانی یا از حالت عادی خارج شده در وسط جاده به سمت ماشین ها می دوند.

و تو تنها کاری که می کنی این است: به محض دیدن شترها(مهم نیست کجا باشی، وسط جاده، کنار جاده و یا...) ماشین را خاموش کنی و سرها را روی فرمان ماشین بگیری تا حداقل سر متلاشی شده ات روی زمین پخش نشود!

خنده دار است نه!

خنده دار تر این است که بعد از جان سالم بدر بردن نمی دانی به چه کسی باید فحش بدهی! به نفرهای زبان نفهم یا روستایی های ساده! اتوبان! جاده و یا...

دوستی می گفت: آنهایی که به خارج از کشور سفر کرده اند، می دانند بعضی از کشورهای غربی هنوز ایرانی ها را با شتر می شناسند: آدمهایی سوار و سفر با کاروانهایی از شتر!

حیف این همه دانشمند، پزشک، مهندس و عالم نیست که برای ثابت کردن نبوغ و پیشرفت ایرانی تلاش کرده اند!(منظور از پیشرفت این است:به جای سوار شدن بر شتر،از ماشین های مدل بالاساخت خود ایران استفاده کردن)

آزادی بیان، گفتگو تمدن ها،عدالت محوری، انرژی هسته ای! شتر! شتر! شتر!... هذیان می گویم!

وای اگر غربیها بدانند!

حالا اگر غربیها بدانند همین شترها امروزه در جاده بندرعباس- میناب جان بسیاری از مردم بی گناه را می گیرند و تازه اگر شتر بکشی باید دیه هم به صاحب شتر پرداخت کنی، چه فکری می کنند! هیچی! فقط فیلم می سازند!

 

 

                             خطر               خطر                    خطر

 

 

سعیدهای جوان(پسر عمو و همکارم)، امینه و سهیلای جوان (دوستانم)، حمید جوان(هم دانشگاهی ام )،محمود جوان (پسر همسایه)، آقای غلامی میانسال (پدر دوستم) و ... در جاده سیرجان-بندرعباس از دست رفتند!

جاده ای با نام کشتارگاه بندرعباس-سیرجان که بعد از کشته شدن بسیاری از مردم، مورد توجه مسئولین قرار گرفته است، گرچه سعید و سهیلاها برنمی گردند اما امید داریم سعید و سهیلاهای دیگر از دست نروند!

امـروزخـطری دیگـری جاده شـرق اسـتان را تهـدید می کـند که کـمـتر از ماشـین های سـنگین جـاده سیرجان- بندرعباس نیست.

در جـاده بنـدرعباس –سـیرجان حـداقل مـی دانی فقط باید تنها تـوجه ات را بـه جاده معطوف کنی و سرعت و سبقت، ولی دراتوبان بندرعباس-میناب باید بیشترحواست به جنگل های متروک اطرافت باشد: بچه شتر بازیگوشی میل دارد همین الان با سرعت زیاد از عرض خیابان بگذرد.

 

...

 

گرچه این خطر سالها بوده و هست و با اتوبان کردن این جاده این خطر دوبرابر افزایش

یافته است، ولی یکی از انگیزه هایی که باعث شد این مطلب را بنویسم، وضعیت روحی-روانی مادر فاطمه است، مادری که شب حنابندانش، جهانی را به آتش کشیده است.

 

 

نظرات 10 + ارسال نظر
آدم دات کام جمعه 2 شهریور 1386 ساعت 18:05

واقعا متاسف شدم .روحش شاد ویادش پرخاطره باد مرگ هم جزیی از زندگی است که باید پذیرفتش .جوانی رفتن مرگ داغی است که باید برایش ذره ذره گریست

سیدجلال جمعه 2 شهریور 1386 ساعت 19:15 http://kolger.blogsky.com

سلام
اگر چه با شاخصهای پیشرفت و توسعه که خود را بسنجیم بهترین راه آب شدن و توی زمین رفتن است اما مقام اول جهان در تلفات حمل و نقل داشتن نام ایران عزیزمان را در دنیا پر آوازه ساخته است.

مهرگان جمعه 2 شهریور 1386 ساعت 20:16 http://bandarmehr.blogfa.com

سلام دوست عزیز خسته نباشید
به مسائل قابل توجهی اشاره کردید . ظاهرا هیچ کس هم حاضر نیست زیر بار مسئولیت برود

حضور این شتر ها در محوطه پردیس دانشگاه هرمزگان هم واقعا خنده آوره
فقط میتونم بگم متاسفم

[ بدون نام ] جمعه 2 شهریور 1386 ساعت 23:06

وحشتناک است ....وحستناک.... خدا به حال دل مادر فاطمه و عزیرانش برسد....خدافاطمه و سایرقربانیان این جاده را رحمت کند(چه خوب است پس از خواندن این پست برای شادی روح این عزیزان از دست رفته فاتحه ای بخوانیم).مادربزرگم همیشه می گوید آنانکه در تصادفات جاده ای به رحمت ایزدی می پیوندند شهید محسوب می شوند..... اتفاقا نزدیکی های دژگان و خمیر(بین بندرلنگه و بندرعباس) شترهای زیادی وجود دارند که قربانی می آفرینند.حتی موجب واژگون شدن ماشین سنگین نیز می شوند آن اتفاقی که برای ماشین سنگین پدرم افتاد(الحمدلله راننده جان سالم بدربرد) و چیزی که آن موقع متوجه شدیم بحث پرداخت دیه شتر !! بود....خداقوت خواهرخوبم.

سیاورشن شنبه 3 شهریور 1386 ساعت 07:27 http://siavarshan.blogsky.com

سلام ...درد آور است

بنگری شنبه 3 شهریور 1386 ساعت 12:26 http://www.bangeree.blogsky.com

سلام معصومه خانم
روحش شاد .
خیلی دردناک بود .
مگر جان و روح آدمها اهمیت داره ؟ اگر داشت راه حلهای مناسبی در نظر میگرفتند .
موفق باشید

بلوچی شنبه 3 شهریور 1386 ساعت 16:51 http://parparook.blogsky.com

سلام
خدا به داد من برسد یا (شاید هم بداد شتر )منم معمولا تو این جاده برای ماموریت تردد دارم.
بابت دوستتون متاسفم
توی ایران معمولا این جمله زیاد تکرار می شه متاسفم

سینا سایبانی شنبه 3 شهریور 1386 ساعت 23:47 http://www.sina-s.blogsky.com

سلام دوست من.
از مطلب شما استفاده کردم جالب بود.
لینک شما در وبلاگ من اضافه شده اگر شما هم لینک بذارید تا تبادل کنیم ممنون می شم.
در ضمن با دست نوشته های سامان و عکس های خودم به روزم

آدم دات کام پنج‌شنبه 8 شهریور 1386 ساعت 14:24

به روزم سربزن

شتر سه‌شنبه 13 شهریور 1386 ساعت 14:56

........................؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد